داستان آموزنده4-و خداوند خر را آفرید
بانك دانلود موبايل

و خدا خر را آفريد

و خدا خر را آفريد…. و به او گفت: و تو يک خر خواهي بود. و مثل يک خر کار خواهي کرد و بار خواهي برد، از زماني که تابش آفتاب آغاز مي شود تا زماني که تاريکي شب سرمي رسد. و همواره بر پشت تو باري سنگين خواهد بود. و تو علف خواهي خورد و از عقل بي بهره خواهي بود و پنجاه سال عمر خواهي کرد.

خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من مي خواهم خر باشم، اما پنجاه سال براي خري همچون من عمري طولاني است. پس کاري کن فقط بيست سال زندگي کنم. و خداوند آرزوي خر را برآورده کرد.

و خدا سگ را آفريد
و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهي بود و بهترين دوست و وفادارترين يار انسان خواهي شد. تو غذايي را که به تو مي دهند خواهي خورد و سي سال زندگي خواهي کرد. تو يک سگ خواهي بود.
سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سي سال زندگي عمري طولاني است. کاري کن من فقط پانزده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوي سگ را برآورد.

و خدا ميمون را آفريد
و به او گفت: تو يک ميمون خواهي بود. از اين شاخه به آن شاخه خواهي پريد و براي سرگرم کردن ديگران کارهاي جالب انجام خواهي داد و بيست سال عمر خواهي کرد.
ميمون به خداوند پاسخ داد: بيست سال عمري طولاني است، من مي خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوي ميمون را برآورده کرد.

و سرانجام خداوند انسان را آفريد
و به او گفت: تو انسان هستي. تنها مخلوق هوشمند روي تمام سطح کره زمين. تو مي تواني از هوش خودت استفاده کني و سروري همه موجودات را برعهده بگيري و بر تمام جهان تسلط داشته باشي. و تو بيست سال عمر خواهي کرد.
انسان گفت: سرورم! من دوست دارم انسان باشم، اما بيست سال مدت کمي براي زندگي است. آن سي سالي که خرنخواست زندگي کند و آن پانزده سالي که سگ نخواست زندگي کند و آن ده سالي که ميمون نخواست زندگي کند، به من بده.
و خداوند آرزوي انسان را برآورده کرد.

و از آن زمان تا کنون
انسان بيست سال مثل انسان زندگي مي کند…..
و پس از آن، سي سال مثل خر زندگي مي کند، ازدواج مي کند و مثل خر کار مي کند و مثل خر بار مي برد…
و پس از اينکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه اي که در آن زندگي مي کند، نگهباني مي دهد و هرچه به او بدهند مي خورد.
و وقتي پير شد، ده سال مثل ميمون زندگي مي کند، از خانه اين پسر به خانه آن دختر مي رود و سعي مي کند مثل ميمون نوه هايش را سرگرم کند.

و اين بود همان زندگي که انسان از خدا خواست

 


نظرات شما عزیزان:

نازنین
ساعت14:36---30 آبان 1390
خیلی جالب بود ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط admin

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 398
بازدید کل : 226526
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1